جدول جو
جدول جو

معنی پور مغان - جستجوی لغت در جدول جو

پور مغان
(رِ مُ)
مغبچه. فرزند مغان:
می که پیر مغان ز دست نهاد
جز بپور مغان نشاید داد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیر مغان
تصویر پیر مغان
رئیس و بزرگ مغان، پیر میکده، در تصوف انسان کامل و رهبر روحانی، برای مثال ز آن روز بر دلم در معنی گشوده شد / کز ساکنان درگه پیر مغان شدم (حافظ - ۶۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
در آیین زردشتی بنایی که آتش مقدس در آن نگه داری می شود و پرستشگاه زردشتیان است، آذرکده، آتشکده، آتشگاه، آتشخانه
در تصوف مجلس عرفا و اولیا
فرهنگ فارسی عمید
(رِ مُ)
بزرگ مغان یعنی پیشوایان دین زرتشتی. پیشوای مجوسیان، مالک و رهبان دیر، ریش سفید میکده. پیر می فروش:
ای پیر مغان دل شما مرغان
آمد شد ما دگر نرنجاند.
خاقانی.
می که پیر مغان ز دست نهاد
جز بپور مغان نشاید داد.
نظامی.
گفتم شراب و خرقه نه آئین مذهب است
گفت این عمل بمذهب پیر مغان کنند.
حافظ.
آن روز بر دلم در معنی گشاده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم.
حافظ.
گرم نه پیر مغان در بروی بگشاید
کدام در بزنم چاره از کجا جویم.
حافظ.
دولت پیرمغان باد که باقی سهلست
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر.
حافظ.
از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت در آن سراو گشایش در آن درست.
حافظ.
من که خواهم که ننوشم بجز از راوق می
چکنم گر سخن پیر مغان ننیوشیم.
حافظ.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو بتأیید نظر حل معما میکرد
گفتم این جام جهان بین بتو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد.
حافظ.
خادم پیر مغان شو کاتبی چون عاقبت
مرد گردد هر که از دل خدمت مردی کند.
کاتبی.
نیز رجوع به کتاب مزدیسنا ص 265 و 278 شود، رند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی: رند)
لغت نامه دهخدا
(رِ عِ)
موسی علیه السلام، هارون. (شرفنامه منیری)
لغت نامه دهخدا
(رُلْ کَ)
در خراسان به غار مغان معروف است چه نزدیک قریۀ مغان واقع شده است. صاحب مطلعالشمس در جلد دوم آرد: در نزدیکی قریۀ مغان از قرای این بلوک (بلوک اردمه) غاری است غریب که دهنۀ آن بسیار وسیع است. گویند تا یک میدان اسب راه غار طوری وسعت دارد که پنجاه سوار بسهولت عبور میکنند. در منتهای این مسافت از سقف غار آبی میچکد و فوراً منجمد میشود به نحوی که نیم ستون در سطح غار و نیم دیگر در سقف غار پدیدار آمده و چیزی نمانده که این هر دو بهم وصل شود. این محل غار را آب چکان میگویند، راهها و شعبه ها در غار هست، و در هر شعبه فضاها و حوضها و چاههای عمیق و در یکی از فضاها اطاقی وسیع است و دریاچه ای عمیق که عمق نتوانسته اند معلوم کنند، لکن در وسط دریاچه محلی است پاشویه مانند که عرض آن یک ذرع و عمق آن زیاده از یک چارک نیست. اکثر اطاقهای غار را گویا مخصوصاً حجاری و مقرنس کرده اند و اهل ولایت حکایات عجیبه از این غار دارند - انتهی. (مطلع الشمس ج 2 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است جزو دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر. ناحیه ای است کوهستانی معتدل دارای 216 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب می شود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آن گلیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله یک هزارگزی بنام حورمغان بالا و پائین مشهور است. سکنۀ حورمغان بالا 175 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر مغان
تصویر پیر مغان
ریش سفید، پیشوای مجوسیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
آتشگاه نیایشگاه زرتشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر مغان
تصویر دیر مغان
معبد زردشتیان
فرهنگ فارسی معین